وحی را با صدای اصلی بشنوید
برای دانلود روی اینجا کلیک کنید:
دانلود
این پیام به وسیلۀ مارشال ویان سامِرز در تاریخ ۸ دسامبر ۲۰۰۹ مصادف با ۱۷ آذر ۱۳۸۸ خورشیدی در شهر پنام پن، در کشور کامبوج دریافت شده است.
درباره این فایل صوتی
آنچه در این نوار صوتی می شنوید صدای شورای ملکی است که از طریق رسول مارشال وییان سامرز سخن می گوید
در اینجا، ارتباط اصلی خداوند که فراتر از کلمات وجود دارد، توسط شورای ملکی که بر جهان نظارت دارد به زبان و فهم بشر ترجمه می شود. سپس شورا پیام خداوند را از طریق رسول به دنیا می رساند
در این روند شگفت انگیز، صدای وحی بار دیگر سخن می گوید. کلام و صدا در جهان هستند. برای اولین بار در تاریخ، صدای اصلی ضبط شده ی وحی لفضی برای شما و جهان فراهم شده تا آن را تجربه کنید
باشد که پذیرنده ی این هدیه ی وحی شوید و باشد که پذیرنده ی پیام منحصر به فرد آن برای شما و برای زندگیی شما، شوید
خواننده توجه کند
این ترجمه توسط یک دانش آموز داوطلب پیام جدید از متن اصلی انگلیسی برای انجمن پیام جدید انخام شد. ما شکل آغازین این ترجمه را برای دنیا فراهم کرده ایم تا مردم بتوانند بخشی از پیام جدید را به زبان خودشان تجربه کنند
گاهی یک صدای درونی با شما صحبت میکند. این صدا از لایۀ زیرین سطح ذهنتان با شما صحبت میکند، صدایی که در پسزمینه صحبت میکند. شما واقعاً نمیفهمید این چه صدایی است زیرا حقیقتاً شبیه دیگر صداهایی نیست که معمولاً در ذهن خود به آنها گوش میدهید. این صدایی است که دستورالعمل مختصری را بدون توضیح به شما میدهد، شما را به جهتِ خاصی هدایت میکند و یا از چیزی بازمیدارد.
شما تعجب خواهید کرد که آیا: “این صدا از من برمیآید و یا از شخص دیگریست؟” این صدا به نوعی از شما میآید، اما از بخشی از شما میآید که به سختی با آن آشنا هستید، بخشی از شما که در اعماق سطح ذهن شما قرار دارد، بخشی از شما به نام بصیرت و دانش.
این صدا با شما مکالمه نخواهد کرد. شما نمیتوانید پیوسته با سؤالات مکرر دنبالش کنید زیرا در رمز و راز فروخواهد رفت. و شما هنوز نمیتوانید به جایی که او میرود، بروید زیرا هنوز راه را نیاموختهاید و گامهای کافی را برای بصیرت و دانش برنداشتهاید.
به نوعی این صدا از عمقِ ضمیر درون شماست. نه ضمیر اجتماعی شما. نه برگرفته ازآنچه که والدینتان یا جامعه به شما یاد دادهاند و نه بر اساس آنچه تعالیم دینی ممکن است به شما آموخته باشد بلکه این صدا یک احساس عمیق است برای درک آنچه حقیقتاً درست و یا نادرست است، آنچه مناسب و یا نامناسب است؛ آنچه مفید و یا آنچه مضر است.
اما مردم مفهوم وجدان و یا همان ضمیرباطن را اشتباه فهمیدهاند و آن را با احساس گناه مرتبط میدانند و هنگامیکه به نوعی بصیرت و دانش را زیرپا میگذارند و کار ناشایستی برخلاف آن انجام میدهند، انجام این کارها، باعث میشود شخص نخواهد با وجدان خود مواجه شود و از آن دوری میکند، شخص سعی میکند از وجدان درونی خود اجتناب کند تا از احساس ناخوشایند گناه فرار کند و این تصمیم اشتباه، باعث میشود افراد راهنمای درونی خود برای تشخیص درست از غلط را از دست بدهند و این اتفاق، آنها را در برابر تأثیرات و انگیزههای منفی، ضعیف و آسیبپذیر میکند.
اگر سکون را همانطور که در گام به گام تا بصیرت و دانش آموزش داده شده است تمرین کنید، شروع به تجربهٔ این صدای درونی خواهید کرد. بسیار آرام و بسیار خاموش به نظر میرسد زیرا شما عادت به شنیدن صدایی که از چنین عمقی از درون میآید ندارید. دستورالعملهای آن بسیار ساده خواهد بود و توضیحی ارائه نخواهد شد. شما یا آنها را دنبال میکنید یا نمیکنید. این صدایی عمیق از درون شماست.
این در واقع حتی صدای معلمان شما نیست که مراقب زندگی شما هستند و دستورالعملهایی را به طور دورهای به ذهن شما میفرستند تا به شما کمک کنند. این صدای آنها نیست. ولی گاهی هم ممکن است در موارد بسیار نادر صدای یکی از معلمان خود را بشنوید که با شما صحبت میکند. به عنوان مثال صدایی مثل صدای من و یا چیزی شبیه به آن. صدایی که صدای شما نیست، مشخصاً صدای شما نیست.
ما اصلاً حدس و گمانهزنی را تشویق و توجیه نمیکنیم زیرا در محیط ذهنی، شما تحت تأثیر چیزهای زیادی هستید و همۀ آنها مفید نیستند. بنابراین اگر هر صدایی را که میشنوید باور کنید، در خطر بزرگی قرار خواهید گرفت. بسیاری از آنچه در ذهن خود میشنوید همان چیزی است که خودتان به خودتان میگویید. این مکالمهای است که شما با خودتان دارید. این ذهن شماست که با خودش صحبت میکند. شما باید با دقت به این موضوع توجه داشته باشید زیرا صداقت و یا عدمصداقت مرتبط با آن چیزی است که شما به خودتان میگویید. گاهی اوقات میتوانید منبع خطای خود را در تفکر خودتان جستجو کنید و یا فهمِ اشتباه خود را در آنچه به خودتان میگویید ردیابی کنید.
شاید شخصی در زندگی شما وجود دارد که تأثیر قدرتمندی برشما داشته است و ممکن است چیزی را به شما گفته باشد، خواه آن چیز درست باشد یا غلط. سپس شما همان چیز را به خودتان میگویید طوری که انگار آموزش دیدهاید و شرطی شدهاید انگار که این حرفِ خودتان است که به خودتان میگویید.
اما ما دربارهٔ صدای درونی صحبت میکنیم. این صدا آنچه که شما به خودتان میگویید نیست. ارتباطی با تلاش شما برای رسیدن به خواستههایتان، متقاعد کردن خودتان به انجام کاری که نمیخواهید، توجیه اشتباهات یا سرزنش دیگران ندارد. صدای درونی فقط جهتدهی میکند.
به طرز شگفتانگیزی، این صدای درونی در واقع بسیار بیشتر از آنچه شما از آن آگاه هستید با شما صحبت میکند، اما ذهن شما آنقدر در دنیای بیرون درگیر است —غرق در تفکراتتان و در حال تحریک و تهییج شدن و مشغول به این و آن است—که نمیتوانید این صدای درونی را بشنوید یا احساس کنید. بنابراین شما درصد زیادی از دانایی و مسیر و جهت ارائه شده توسط آن را از دست میدهید و این خرد و دانایی به آگاهی شما منتقل نمیشود. به همین دلیل است که در مطالعهٔ گام به گام تا بصیرت و دانش، سکون را تمرین میکنید تا بتوانید گوش کنید و احساس کنید و حساسیت عمیقتری را به طور کلی هم نسبت به درون خود و هم نسبت به دنیا، به همراه خود داشته باشید.
این صدای درونی مقدس است. اگر آن را تجربه کردید، نباید آن را با دوستان خود در میان بگذارید. آن را موضوع گفتگوهای پوچ و بیهوده نکنید. آن را دنبال کنید. ببینید شما را به کجا میبرد. اجازه دهید قدرت این تجربه در درون شما شکل بگیرد.
شما مسیر و جهت را دریافت میکنید زیرا جهتیابی در دنیایی که پیوسته در حال تغییر است ضروری است. حتی تصمیمات سادهای که هر روز میگیرید، بر تجربیات شما در دنیای بیرون و احساسی که در درون خود دارید، تأثیر میگذارد.
هیچ کس احساس خوبی ندارد اگر از قدرت و حضور بصیرت و دانش جدا شود زیرا در واقع از ماهیت عمیقتر خود جدا و منفصل شده است. این دسته از افراد، احساس بسیار سطحی نسبت به زندگی خود دارند و مستعد افسردگی و خود آزاری، گناه، شرم، سردرگمی و ناامیدی هستند زیرا به طبیعت عمیقتر خود که بصیرت و دانش است متصل نیستند.
یکی از دلایلی که مردم از گوش دادن به درون خود اجتناب میکنند این است که نمیخواهند چیزی را بشنوند که مایل به انجام آن نیستند. آنها نمیخواهند چیزی به آنها داده شود که در عوض مجبور شوند کاری را انجام بدهند که تمایلی به انجام آن ندارند و یا از انجام کاری که مایل به انجامش هستند دست بکشند. این دلیلی است که مردم نمیخواهند به درون خود گوش دهند.
اما به طرز شگفتانگیزی، شنیدن صدای درون شما را هدایت میکند، اینکه به شما میگوید کاری را انجام بدهید که مایل به انجامش نیستید و یا کاری را که مایل به انجامش هستید، انجام ندهید، واقعیت آن را ثابت میکند و نشان میدهد که صدای والاتری در درون شما وجود دارد که براساس ترجیحات شخصی شما اداره نمیشود. بنابراین این یک حیله و ترفند نیست؛ شما آن را با ذهن خود نمیسازید زیرا بصیرت و دانش قدرتمندتر و فراترازعقل شماست و توسط تفکر، ترس یا ترجیحات شما شرطی نشده است. سرانجام این تنها چیزی است که میتواند شما را راهنمایی کند.
مردم اغلب چنین تجربهای را انکار میکنند تا زمانی که یک اتفاق واقعاً بزرگ در زندگی آنها رخ دهد و بدین صورت آنها مجبور میشوند تصمیم بزرگی بگیرند. آنها (ازدیگران)میشنوند که بصیرت و دانش در درون آنها وجود دارد و بنابراین سعی میکنند به وسیلۀ آن تصمیمات بزرگی بگیرند. اما آنها پل ارتباطی بین ذهنِ سطحیٍ تفکرِ خود و ذهنِ عمیقترِ درونیِ خود که برگرفته از بصیرت و دانش است را قبلاً ایجاد نکردهاند. بنابراین آنها دچار سردرگمی درافکار و غرق در ترسها و تصاویر گوناگون میشوند، اما هیچ چیزِ واقعاً معتبری در این میان وجود ندارد و حتی اگرهم آنها بتوانند چیزِ معتبری پیدا کنند، آنقدر با چیزهای دیگر مخلوط شده است که نمیتوانند آنها را از یکدیگر تمیز بدهند.
بنابراین آنها حدس میزنند. و حدس زدن موضع بسیار ضعیفی است. حدس زدن رفتار بسیار خطرناکی است. وقتی میتوانید به یقین دست یابید، چرا باید حدس بزنید؟ این بازی خطرناکی است. اگر متوجه شدید که در مواجهه با یک تصمیمگیری مهم در حال حدس و گمانهزنی هستید، بهتر است دست از کار بکشید و هیچ اقدامی انجام ندهید، مگر اینکه اقدام فوری لازم باشد، مثلاً در شرایط اضطراری قرار گرفته باشید که نیاز به یک تصمیـم حیاتی باشد.
اما اگر اینطور نیست، بهتر است متوقف شوید و گوش بسپارید. به تجربۀ عمیقتر خود توجه کنید. از پرسیدن اینگونه سؤالاتِ آزاردهنده از ذهن خود دست بردارید و با تجربۀ عمیقِ درونیِ خود باقی بمانید. اگر این کار را انجام دهید، در اینصورت میتوانید این صدای درونی را که با شما صحبت میکند بشنوید.
مشکل دیگری که برای بعضی از افراد به وجود میآید اینست که صدای دیگران را میشنوند که با آنها صحبت میکنند —صدای مادرشان، صدای پدرشان، صدای برخی افراد تأثیرگذاری که در زندگیشان هستند و آنها یا در برابر این صدا مقاومت میکنند یا وظیفهشناسانه آن را دنبال میکنند، اما در هر دو صورت، واقعاً به صدای درونی خود پاسخ نمیدهند. آنها به شرطی شدن خود پاسخ میدهند. آنها به آنچه در ذهنشان برنامهریزی شده است پاسخ میدهند.
بدون ارتباط با بصیرت و دانش، چگونه میتوانید از آن برای تصمیمگیریهای بزرگ استفاده کنید؟ حتی اگر واقعاً پاسخی را هم از جانب آن دریافت کنید، با همۀ ترسها، ترجیحات و تمام ایدههای شخصی شما مخلوط میشود و نهایتاً شما دوباره حدس خواهید زد. این روشِ درستی برای تجربه و تشخیص حقیقت نیست.
به همین دلیل، مطالعۀ گام به گام تا بصیرت و دانش بسیاراهمیت پیدا میکند، زیرا باید از حدس و گمانهزنی در مورد زندگی دست بردارید و شروع به گوش دادن و توجه کردن کنید، به محیط بیرون توجه کنید و بدون قضاوت تماشا کنید. گوش دادن، نگاه کردن، تشخیص دادن، احساس کردنِ چیزهایی که شما را تحتتأثیر قرار میدهد، تشخیص تمایلاتی که در ذهنتان وجود دارد و بر تفکر شما حاکم است. مردم آنقدر تحتتأثیر خانواده و فرهنگ خود شرطی شدهاند که حتی به سختی میتوانند بدون تأثیر این چیزها دربارۀ خودشان فکر کنند.
اما صدای درون چیزی بسیار خاص است. اتفاق بسیار نادری است. این چیزی نیست که شما به خودتان بگویید. کلاً از جایی عمیقتر از درونتان برمیخیزد و اگر آن را دنبال نکنید، چگونه میتوانید به صحت و درستی آن پیببرید؟ چگونه خواهید فهمید که آیا واقعاً مؤثر است یا خیر؟
صدای درون در مورد چیزهای سادهای که دانستن یا انجام دادن آنها ارزشمند است، به شما مشاوره میدهد اما این به معنای گرفتن تصمیمات بزرگِ پیشِ روی شما نیست. ابتدا باید با چیزهای سادهتر موفق شوید و قدرت خود را بدین صورت تقویت کنید.
در این مورد، سختترین تصمیمات افراد در رابطه با روابطشان است: مثل ناامید شدن در روابط، ترس از عدم تأیید، ترس و احساس گناه از ارتکاب اشتباه در رابطه با کسی یا چیزی. بنابراین مردم نگرانِ نوع پاسخ دیگران نسبت به خودشان هستند. به همین دلیل است که صدای درون بسیار مهم است زیرا تحت تأثیر این نیروها نیست. این نیروها میتوانند آگاهی شما را از بین ببرند، شما را درگیر و مشغول کنند و شنیدن صدای درون را برای شما دشوارتر کنند.
در سطح عمیقتری از بصیرت و دانش، خواهید دید که روابط بر پایۀ زیبایی، ثروت و جذابیت نیست. بلکه بر اساس شناخت و هدف مشترک شکل میگیرد. شما مجبور نیستید دائماً از خود بپرسید که آیا این شخص فرد مناسبی هست یا نیست، زیرا پاسخ را در قلب خود میتوانید احساس کنید. این پاسخ یک احتمال(مثبت یا منفی) است و یک جواب مطلق و باقطعیت نیست چون شما هنوز نمیدانید که آیا این فرد آماده است و یا حتی نمیدانید که آیا خودتان برای این رابطه آماده هستید یا خیر.
سرنوشت و تقدیر بدین معنا نیست که شما آمادهاید. ملاقات زودهنگام با شخصی که رسالت والاتری با شما دارد واقعاً یک موقعیت دشوار است و نیاز به خویشتنداری زیادی دارد. این موقعیتی است که ممکن است درآن احساس ناامیدی و سرخوردگی شدیدی داشته باشید. گاهی بودن با یک شخص بسیار درست به نظر میرسد، اما شما نمیتوانید به دلیل شرایط خاصِ او و یا به دلیل اینکه مشکلات یا مشغلههای درونی، او را دربرگرفتهاند با او باشید. گاهی شما میخواهید قرارملاقات بگذارید، ولی یا آنها آمادگی ندارند و یا اینکه خود شما آماده نیستید.
شما آمادگی ندارید رابطهای در این مقیاس و به این بزرگی داشته باشید که مسیر زندگی شما را تغییر دهد، تمرکز و اولویتهای شما را تغییر دهد، ارتباط شما را با بصیرت و دانش تقویت کند و نیز درمسیر بزرگتری که باید پیدا کنید و دنبال کنید، شما را به پیش ببرد. اینها روابط سرنوشتساز هستند و نشاندهندۀ نقاط عطفِ بزرگ در زندگی شما هستند، اما برای رسیدن به آنها شما باید آماده و حاضر باشید.
سپس سؤال دربارۀ راهنمایی خواستن مطرح میشود. مردم در این مورد بسیار آشفته و گیج هستند زیرا چیزی را میپرسند، و سپس انتظار پاسخ فوری دارند و اگر در عرض پنج دقیقه پاسخی دریافت نکنند، فکر میکنند که هیچ اتفاقی نمیافتد، و دوباره به حدس زدن روی میآورند– سعی میکنند مسئله را با تعقل و تفکر حل کنند، که فقط یک راهکار خیالی دیگر به منظورِ حدس و گمانهزنی است. شما از عقلانیت و تفکر خود باید برای حل مسائل عملی یا مکانیکی استفاده کنید. اما از نظر تشخیص و تمایز روابط، عقل راهنمای بسیار ضعیفی است.
برای پرسیدن یک سؤال از بصیرت و دانش، باید سؤال را به گونهای تنظیم کنید که پاسخ فقط یک بله یا خیر باشد، نه یک توضیح. در اینجا هیچ سؤال پیچیده و زیرکانهای نمیتواند وجود داشته باشد بلکه سؤال باید یک سؤال صادقانه باشد. اگر میخواهید پاسخ واقعی را تجربه کنید، باید سؤال به گونهای باشد که بصیرت و دانش بتواند شما را راهنمایی کند.
بسیاری از مردم سؤالاتی میپرسند که به هیچوجه امکان هدایت کردن آنها وجود ندارد، زیرا آنها پرسیدن سؤال را از ابتدا شروع نمیکنند. آنها میگویند: آیا من باید با این شخص صمیمی شوم؟ اما این اولین سؤال نیست. سؤال اول اینست: «آیا قبل از هر چیز باید با این شخص هیچگونه رابطهای داشته باشم یا خیر؟ آیا اصلاً باید با این شخص باشم یا خیر؟» مردم ممکن است بپرسند: “آیا باید در تعطیلاتم به این مکان بروم یا خیر؟” اما این اولین سؤال نیست. اولین سؤال اینست که آیا اصلاً باید به تعطیلات بروید؟ و اگر بله، بعد از آنست که پرسیدن گزینههای دیگر موضوعیت پیدا میکند.
همه چیز باید به گونهای مطرح شود که جواب فقط یک بله یا خیر باشد تا بیشترین امکان برای گرفتن پاسخ دراین سطح عمیقتر را داشته باشید. نه در سطح افکار و ایدهها، نه در سطح گفتگو با خودتان، بلکه در سطحی بسیار عمیقتر. شما سؤال را مطرح میکنید، و با سؤال زندگی میکنید، و مدام سؤال را میپرسید و به گوشدادن ادامه میدهید. شما در بسیاری از مواقع و موقعیتها فوراً جواب نمیگیرید، زیرا هنوز گوش نمیدهید.
بخشی از تمرین معنوی شما گوشدادن است. این یک تمرکز است. شما گوش میدهید نه برای دریافت پاسخ فوری، بلکه برای تمرین به منظور توسعۀ مهارتِ گوشدادن، زیرا این مهارت است که شما را قادر میسازد صدای درونی خود را به صورت فزایندهای بشنوید.
از آنجا که نمیتوانید با بصیرت و دانش معامله یا چانهزنی کنید، باید به شیوهای بسیار صادقانه و آشکار به آن نزدیک شوید. این رویکرد، ارتباط شما با خودتان و نحوهٔ پرسیدن سؤالات را تغییر میدهد. هر سؤال مهمی باید همواره در جریان باشد: تغییر در یک رابطه، تغییر در شرایط یا تغییر در کار شما. اگر میخواهید صدای درونی را بشنوید، هر چیزی که اهمیت زیادی دارد باید به صورت سؤالی باشد که با آن زندگی میکنید.
سؤال شما ممکن است خام و ناپخته باشد، یا ممکن است آمادگی پرسیدن آن را نداشته باشید. در هر یک از این موارد، پاسخ واقعی را نخواهید شنید. شما فقط آنچه را که به خودتان میگویید خواهید شنید: ایدههای خوشایند خودتان، ترجیحات، ترسهایتان و از این دست جوابهای خودساخته را میشنوید، اما پاسخی واقعی نخواهید شنید. پس وقتی سؤالی میپرسید، سؤال را به درستی طراحی کنید.
سپس باید بپرسید: “آیا وقت آن رسیده است که این سؤال را بپرسم و آیا واقعاً آماده شنیدن پاسخ هستم؟” دقت کنید، چون پاسخ در واقع یک دستورعمل است، چیزی نیست که فقط به آن فکر کنید و بگویید “باشد، من در مورد این پاسخ فکر خواهم کرد. فعلاً در مورد آن مطمئن نیستم. در موردش فکر خواهم کرد.»
خیر، اینطور نیست. اگر این صدا، صدای درون شما باشد، یک فرمان و دستورالعمل است. شما یا آن را دنبال میکنید یا نمیکنید اما نمیتوانید با آن چانهزنی کنید. شما سعی در حدس و گمانزنی در مورد آن نمیکنید. شما نمیتوانید آن را از نظر عقلانی استدلال کنید. شما یا آن را دنبال میکنید یا نمیکنید زیرا اینجا بحث و گفتگویی وجود ندارد. صدای درونی بسیار فراتراز عقلانیت شماست. قرار نیست با شما بحث و چانهزنی کند.
اینجاست که دانشآموزی شما بسیار مهم است. اگر در راه بصیرت و دانش نباشید، در واقع با چیزی بازی میکنید که درک نمیکنید چیست و نمیتوانید به درستی به آن نزدیک شوید. و در بیشتر موارد پاسخ واقعی را نخواهید شنید. شما فکر میکنید که واقعاً به درون خود گوش میسپارید، اما در حقیقت هنوزعمق و مهارت و ظرفیت آن را در خود گسترش ندادهاید. فکر میکنید برای دانستن بسیاری از چیزها آمادهاید، اما اغلب برای دانستن آنها آمادگی ندارید.
بنابراین سؤال میپرسید، اما مطمئن نیستید که برای شنیدن پاسخ واقعی آماده هستید، و بنابراین اغلب پاسخ واقعی را نمیشنوید و حتی اگر هم پاسخ واقعی را بشنوید، میتواند شک و سردرگمی شدیدی در شما ایجاد کند، زیرا واقعاً سؤال را صادقانه نمیپرسید، شما نه فقط به دنبال پاسخ، بلکه باید دراصل به دنبال یک مسیر و جهت باشید.
“از کدام سمت و سو باید بروم؟” حتی در اینجا باز میپرسید: “آیا باید ازاین طرف بروم؟” آری یا خیر. “آیا باید ازآن طرف بروم؟” آری یا خیر. ممکن است یک احساس بله یا خیر داشته باشید. حتی لازم نیست که الزاماً یک صدا باشد. هرچه باشد همه از بصیرت و دانش شما سرچشمه میگیرد.
مردم تجربیاتی از بصیرت و دانش دارند اما هرگز بیشتر از آن به پیش نمیروند. آنها نسبت به چیزی احساسی پیدا میکنند و در نتیجهٔ این احساس گاهی کاری انجام میدهند یا اصلاً کاری انجام نمیدهند، اما بیشتر از این حد به پیش نمیروند. «این احساس از کجا آمده است؟ شاید بهتر باشد چیزهای دیگری دربارهٔ زندگیام بپرسم. اگر چنین چیزی حقیقت داشته باشد، شاید بتواند به من در کارهای دیگر که دشوارتر است کمک کند.»
همانطور که به عنوان دانشآموز پیام جدید در مسیر مطالعه و خودسازی به پیش میروید، خواهید فهمید که چه زمانی باید سؤال بپرسید. این اتفاق زمانی میافتد که شما شروع به داشتن تجربهای در مورد چیزی میکنید—یک تجربهٔ واقعیِ عمیق دربارهٔ کاری که در زندگی انجام میدهید یا باید در زندگی انجام بدهید. آن وقت است که سؤال را میپرسید، نه قبل از آن و نه صرفاً از روی کنجکاوی. تجربه باید سؤال را پیش ببرد تا سؤال به بهترین شکل، بهترین امکان را برای هدایت شما به سوی صدای درونی داشته باشد.
اینها همه بخشی از آمادهسازی شما به عنوان دانشآموز پیام جدید است. شما در اینجا یاد خواهید گرفت که چه زمانی مناسب برای سؤال پرسیدن است و چه زمانی مناسب این کار نیست و چه چیزی باید مقدم بر این سؤال باشد تا واقعاً مناسب آن لحظه باشد و واقعاً شما را به تجربهٔ عمیقتری از یقین و اطمینان در درون خود ببرد.
تجربۀ ندای درون میتواند بسیار ساده و بسیار معمولی باشد – بدون شکوه و جلال، بدون هیجاناتِ روحانی و دگرگونی در آگاهی شما. فقط میتواند یک صدا باشد. شاید بگوید این کار را بکن یا آن کار را نکن. با این شخص صحبت بکن و یا ازاین دست تجربیات. خواهید دید که هیچ چیزِ هیجانانگیزی وجود ندارد. اینجا هیچ فخر و شکوهی در کار نیست. چیزی رومانتیک اتفاق نمیافتد. تجربۀ واقعیِ ارتباط و اتصال بسیار متفاوت از آن چیزی است که بسیاری از مردم فکر میکنند. آنها انتظار تجربهای بسیار عظیم، قدرتمند و مسحورکننده را دارند، اما در حقیقت، این تجربهای کاملاً ساده و طبیعی است.
اگر بتوانید آن را بشنوید، میفهمید که صدای درون بسیار مهم است، زیرا زندگی شما را روشن میکند. وضعیت شما را روشن میکند. برای موقعیت شما هدف و جهت به ارمغان میآورد. بنابراین حتی اگر در جایی که هستید به خاطر کار یا روابط یا بسیاری از مسائل دیگر رنج میبرید، صدای درون شروع به سادهکردن امور و ارتقاء درک شما میکند. همچنین او میداند چه چیزی باید در چه زمانی تغییر کند و در چه زمانی تغییر نکند، چگونه تغییر کند، کجا تغییر کند، تغییر شما باید به چه شکل باشد و به چه چیزی منجر شود.
اگر آماده عمل نیستید، حتی نباید حقیقت را بدانید زیرا شما را دیوانه میکند. شما خواهید گفت، “میدانم که باید این کار را انجام دهم، اما نمیتوانم. ” و بدینترتیب با خودتان درگیر میشوید و سرانجام برای اکثر مردم، این امر، منجر به اجتناب از خود میشود. آنها دیگر نمیخواهند هیچ سؤالی بپرسند. آنها دیگر نمیخواهند چیزی بدانند. آنها دیگر نمیخواهند درک و فهم بیشتری داشته باشند زیرا این چیزها باعث تعارض و بههمریختگی آنها میشود. شاید آنها در یک رابطه گیرکردهاند. شاید آنها در موقعیتی گیرکردهاند که خیلی وقت پیش باید آن را تغییر میدادند و از آن بیرون میآمدند اما هنوز همانجا هستند.
در چنین مواردی، صدای درون فقط ساکت میشود و منتظر میماند —منتظر میماند تا شما آگاه شوید و منتظرمیماند تا آمادگی انجام اقدام مفید را داشته باشید. بنابراین به دنبال تجربه باشید. قبل از اینکه شروع به سؤال کردن دربارۀ چیزی کنید، منتظر بمانید تا چیزی در تجربهٔ شما و در بخشی از زندگی شما ظاهر شود: مثل یک احساس ناراحتی، یک احساس تغییر قریبالوقوع و یا شناخت حقیقت در مورد برخی از جنبههایی که با آن درگیر هستید. سپس سؤال خود را بپرسید و به گونهای آن را بپرسید که منجر به عمل شود.
بصیرت و دانش همچنین بدون اینکه با شما صحبت کند با القاء افکار، احساسات و دریافتهای حسیِ خاص با شما ارتباط برقرار میکند. برخی از مردم به ندرت صدای درون را میشنوند، زیرا از راههای دیگر راهنمایی دریافت میکنند— از طریق احساسات و عواطف خود یا از طریق تصویرسازی و از این دست چیزها. همۀ این موارد همان ارتباطاتی است که به شکلهای مختلف به تجربه درمیآید.
شما اکنون به این صدای درونی نیاز دارید زیرا امواج بزرگ تغییر به سوی دنیا میآیند. دنیا با نابسامانی و تحولات بسیار بزرگی مواجه است. چگونه میدانید در مواجهه با این موارد چه کاری باید انجام دهید؟ این قابلیت، شرایط شما را تغییر خواهد داد. این امر آنچه را که باید با آن روبرو شوید، آنچه را که باید در نظر بگیرید و تصمیماتی که باید بگیرید را تغییر خواهد داد.
در اینجا شما از زندگی فرار نمیکنید، بلکه به استقبال آن میروید. این به شما فرصتی برای موفقیت و یافتن قدرت درونی و تجربه کردن قدرت بصیرت و دانش و صدای درونتان میدهد.
شما باید برای شنیدن صدای درونی آماده شوید تا واقعاً بتوانید آن را بیشتر بشنوید و آن را از آنچه به خودتان میگویید و از صداهای دیگری که در ذهنتان وجود دارد و شما را ترغیب میکند، تشخیص دهید. شما باید برای آمادگی، گامهای بصیرت و دانش را بردارید و یادبگیرید چگونه ذهن خود را آرام کنید. یادبگیرید که چگونه سؤالات درست و واقعی بپرسید و چه زمانی آنها را بپرسید.
در اینجا مهارتهای زیادی وجود دارد و همهٔ آنها مهم هستند. این مهارتها بر یکدیگر تأثیر میگذارند. اینها مهارتهایی نیستند که شما بتوانید در مدارس یا دانشگاههای خود یاد بگیرید. بلکه مهارتهایی هستند که برای موفقیت شما در زندگی ضروری هستند و به شما در تصمیمگیریهای سخت و سرنوشتساز کمک میکنند.
هر تصمیمی که به واسطهٔ این قدرت گرفته شود، تأثیرگذار و الهامبخش است. این قدرت و حضور بصیرت و دانش است که با روح دیگران طنینانداز میشود. آن وقت متوجه خواهید شد که کاری را که در حال انجامش هستید، درست است. ممکن است ندانید که نتیجه به چه شکل و چگونه خواهد بود یا حتی چگونه اتفاق خواهد افتاد، اما میدانید که در مسیر درستی قرار دارید.
ما این آموزش را با حکمت و دانایی به شما ارائه میدهیم تا بتوانید مهارتهای خود را به عنوان یک دانشآموز گسترش دهید و فرصت بیشتری برای تجربه کردن و به ظهور رساندنِ نیروی بصیرت و دانش در درون خود و شنیدن آن در دیگران داشته باشید.
اجازه بدهید این شناخت در شما شکل بگیرد.